جدول جو
جدول جو

معنی می فشان - جستجوی لغت در جدول جو

می فشان(دُ فُ)
فشانندۀ می، خون فشان. که خون افشاند. خونریز. (در صفت تیغ و خنجر) :
تیغ حصرم رنگ شاه از خون خصم
روز میدان می فشان باد از ظفر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آی نشان
تصویر آی نشان
(دخترانه)
آی (ترکی) + نشان (فارسی) دارای نشان ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشک فشان
تصویر مشک فشان
مشکبار، برای مثال نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بی علامت، بی اثر، کسی که نام و نشانی از او در دست نیست، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ)
سوراخهایی که آب گرم از آنها بیرون رانده می شود. (فرهنگستان زمین شناسی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مرکّب از: بی + فغان، بی افغان، برخلاف نظام کلیۀ اشیاء و برخلاف رسم و قانون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ نِ)
آنکه نشان از کی دارد. کی نژاد. اصیل زاده:
سزد گر بود نام اوکی پشین
که هم کی نشان است و هم کی نشین.
نظامی (اقبالنامه چ وحید 31)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مو کشان
تصویر مو کشان
در حال کشیدن موی: (پر و بال ما کمند عشق اوست مو کشانش میکشد تا کوی دوست) (مثنوی. چا. خاور. 3) توضیح این بیت در چا. نیکلسن نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
سوراخهائی که آب گرم از آنها بیرون رانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
گل ریز گل پاش گل فشاننده: چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سرما نگستری. (سعدی)، افشاندن گلها در جشنها مخصوصا ایام نوروز: خونی ز زخم خار پرو بال بلبلان در پای گلبن است گلفشان داغها. (سنجر کاشی)، نوعی آتشبازی گلریز گلریز آتشباز، سرخ چهره: کاشکی برجان شیرین دسترس بودی مرا تا زشادی کردمی بر گلفشانان جان فشان. (معزی)، بیماری سرخک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بدون علامت
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که مشک افشاند، معطر: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد، (حافظ) یا مشک فشان از فقاع. شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
لا ضغطٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
Unstressed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
sans stress
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
ללא לחץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
بے دباؤ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
চাপমুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
isiyo na msongo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
stresiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
스트레스 없는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
ストレスのない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
ไม่มีความเครียด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
तनावमुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
tanpa stres
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
stressvrij
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
sin estrés
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
sem estresse
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
无压力的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
bezstresowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
без стресу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
stressfrei
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
без стресса
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی فشار
تصویر بی فشار
senza stress
دیکشنری فارسی به ایتالیایی